چه جوری میفهمی که الان در سال 2011 هستی؟؟
*یهو نگاه می کنی، می بینی خانواده ات که 3 نفر بیشتر نیستند؛ 4 یا 5 خط تلفن همراه دارند.
*واسه همکارت رایانامه می فرستی در حالی که میز بغل دستی تو نشسته.
*رابطه ات با اقوام و دوستانی که آدرس رایانامه ندارند، رو به وخامت گذاشته و به سختی میتونی با ها شون ارتباط داشته باشی.
*ماشینت رو جلوی خونه پارک می کنی بعدش تلفن همراهت رو درمیاری و به خونه زنگ میزنی تا بچه ها بیان و وسایلی رو که خریدی از ماشین پیاده کنند.
*وقتی خونه رو بدون تلفن همراه ترک میکنی ، استرس تمام وجودت رو میگیره و دوباره با عجله برمیگردی خونه.درحالی که قبلا بدون تلفن همراه 20-30 سال از عمرت رو سپری کردی و هیچی نشد.
*هر آگهی تلویزیونی یه نشانی اینترنتی هم زیرش داره.
*صبح ها قبل از خوردن چایی قهوه تا بلند میشی اولین کاری که میکنی سرزدن به اینترنته.
الان در حالی که این مطلب رو میخونی سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی.
ختر جوانی در سالن انتظار فرودگاه، منتظر پرواز خود بود. چون تا شروع پرواز مجبور بود صبر کند،تصمیم
گرفت که برای گذراندن وقت کتابی بخرد. همچنین یک مقدار کلوچه هم خرید. سپس به اتاق VIP رفت تا
با آرامش مشغول مطالعه شود. کنار او یک پاکت کلوچه بود و مردی در حال مطالعه نشسته بود. وقتی او
اولین کلوچه را برداشت، آن مرد نیز یک کلوچه برداشت. دختر خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. با
خود فکر کرد: چه اعصاب خورد کن اگر اعصابم سر جاش نبود، کاری می کردم که دیگه هیچ وقت از این
کارها نکنه. هر وقت یک کلوچه بر می داشت، مرد هم یکی بر می داشت. این باعث عصبانیت بیش از
پیش او می شد ولی نمی خواست واکنشی نشان دهد. تا اینکه فقط یک کلوچه باقی موند. دختر با خود
فکر کرد: حالا این مرد پررو چه کار خواهد کرد؟ در همین حال مرد کلوچه را نصف کرد و یک تکه به دختر داد
و یک تکه را خودش خورد. اه، دیگه تحمل کردنش سخته دختر خیلی عصبانی بود کتابش را برداشت و
بلافاصله به سمت سالن ترانزیت به راه افتاد وقتی که در هواپیما نشست، کیفش را باز کرد تا عینکهایش
را بیرون بیاورد که در کمال تعجب پاکت کلوچه هایش را دست نخورده در کیفش دید آن مرد کلوچه هایش
را با او تقسیم کرده بود، بدون اینکه عصبانی شود، خشمگین و یا ...... در آن زمانی که دختر خیلی
عصبانی بود، فکر می کرد که خودش کلوچه هایش را با آن مرد تقسیم کرده است. اما دیگه زمانی برای
توضیح علت رفتارش و یا عذر خواهی از آن مرد وجود نداشت.
چهار چیز را نمی توان دوباره برگرداند ....
۱- سنگ ... پس از پرتاب ...
۲- حرف ... پس از اینکه گفته شد ...
۳- فرصت مناسب ... پس از اینکه از دست رفت ...
4- زمان ... بعد از سپری شدن ...
ازدواج در فرهنگ ها ی مختلف ستوده شده است و اندیشمندان زیادی درباره آن نکات گوهرباری ذکر کرده اند. این 60 نکته جالب و مهم درباره ازدواج را حتما بخوانید.
١-هنگام ازدواج بیشتر با گوش ها یت مشورت کن تا با چشم ها یت. ( ضرب المثل آلمانی)
٢ - مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی)
3- لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. ( ضرب المثل چینی)
4- زنی سعادتمند است که مطیع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل یونانی)
٥- زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی)
٦- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی)
٧- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی)
٨ - داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. ( ضرب المثل لهستانی)
٩- دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)
بقیه در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن.. چندشم می شود از لکه ی انگشت دروغ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
لبریز غزل بیا همی آهسته
چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق
تا در تو رها شوم دمی آهسته
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بعد از گذشت ِاین همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
در آرزوی بوسه ای از آن لبم، ببین!
با این همه امید محال عاشقم هنوز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا دوباره دیدنت...
این رختخواب را "وارونه" خواهم خوابید!
...
"خیانت" است به تو!
سر بر کنار "خیالت" گذاشتن!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دل خوش میطلبم سیری چند؟
پای در بند به زنجیری چند؟؟
با چنین باده و جامی ساقی
تو بگو عشق و صفا سیری چند؟؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر جا دلت شکست ......قبل رفتن ..... خودت جاروش کن
تا هر ناکسی .......منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره.....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ادامه مطلب ...
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن.. چندشم می شود از لکه ی انگشت دروغ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
لبریز غزل بیا همی آهسته
چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق
تا در تو رها شوم دمی آهسته
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بعد از گذشت ِاین همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
در آرزوی بوسه ای از آن لبم، ببین!
با این همه امید محال عاشقم هنوز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا دوباره دیدنت...
این رختخواب را "وارونه" خواهم خوابید!
...
"خیانت" است به تو!
سر بر کنار "خیالت" گذاشتن!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دل خوش میطلبم سیری چند؟
پای در بند به زنجیری چند؟؟
با چنین باده و جامی ساقی
تو بگو عشق و صفا سیری چند؟؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر جا دلت شکست ......قبل رفتن ..... خودت جاروش کن
تا هر ناکسی .......منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره.....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ادامه مطلب ...